کشف چشم شیطان در اعماق فضا توسط ناسا

عکس های سه تلسکوپ ناسا چشم اخم آلودی را در اعماق فضا نشان می دهند که مجاور کهکشان NGC4151 است و گازهای آن در هم کنشی دارند که موجب به وجود آمدن حفره ی سیاهی در مرکز آن شده است.
عنبیه سفید یک سیاهچاله است و ابروهای سرخ آن از هیدروژن هستند. ساختار جاذبه کهکشانی به شکلی است که مواد اطراف دائم به مرکز آن سقوط می کنند.
هاله ی آبی، اشعه ی X است و دانشمندان در حال تحقیق بروی این مسئله هستند که چطور سیاه چاله ها با گازهای اطرافشان در هم کنش دارند.
وبلاگ گیزمودو در پست این هفته ی خود نوشت: «حقیقتا به شکل چشم شیطان به نظر می رسد. عکسی از ناحیه مرکزی کهکشان مارپیچی NGC 4151 است که ۴۳ میلیون سال نوری از زمین فاصله دارد.
NGC4151 یکی از نزدیک ترین کهکشان هاست که شامل یک سیاه چاله ی فعال و روبه رشد است و فرصت خوبی را در اختیار دانش مندان قرار داده است تا به مطالعه ی در هم کنش بین سیاه چاله ی بسیار پر جرم و گازهای اطرافش در کهشکان میزبان بپردازند.
این در هم کنش یا فید بک نقش اساسی در رشد سیاه چاله های بسیار چگال و کهکشان های میزبانشان دارد.
دانش مندان در حال حاضر بروی این مسئله تحقیق می کنند که چطور چنین حجم بالایی از اشعه ایکس ری (آبی) آزاد می شود و اینکه چطور سیاه چاله های بسیار چگال با گازهای اطرافشان در هم کنش دارند.
حباب های زرد اطراف حلقه ی قرمز نواحی هستند که به تازگی در آنها ستاره ای شکل گرفته است.

پیری هست و هزار عیب


دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار

هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.

پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی

شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود

و هم قیمت غذاش مناسب بود.»

پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا...

اسم رستوران چی بود؟»

پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد،

اما چیزی یادش نیومد.

بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی

داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن،

اسمش چیه؟»

پیرمرد دوم: «پروانه؟»

پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون

رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»


جزیره ای پر از عروسک های ترسناک در مکزیک

مقصد توریستی جهان مشهور است به "La Isla de la Munecas" که یک نام اسپانیایی است به معنی جزیره از عروسک.

ادامه مطلب ...

داستان کوتاه ” شرط عشق ” حتما بخوانید

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.