تسلیت

پیشاپیش فرا رسیدن ماه محرم ، ماه پیروزی خون بر شمشیر را بر


   عاشقان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم.


حجره در بسته


دل افسرده ام با غم قرین است        کـه در فـکر جــواد العـــارفیــن است
چرا غمگین در این عالم نباشم         پریشان قلب ختم المرسلین است
شد از زهر جفا و کینه مسموم        جهان از ماتمش با غم قــرین است
به هنگام شباب، از کید دشمن        خـزان، گلـزار سلطـــان مبیـن است
میــان حجـــره در بســــته بـر او        زاهـش، لـرزه بر عـرش بــرین است
غبــار غم نشسته بــر رخ مـــاه         گـه قتـــل شـــه دنیــا و دیـــن است
لبش عطشان و جانش بر لبش بود     چنـــان جـدش که دریـا افـرین است
هنـوزم در تمــام کـــون، قطـــره       بپـا شـــور عــزا در شهـر دیـن است

شهادت جواد الائمه تسلیت باد

زندگینامه حضرت امام محمد تقی جوادالأئمه (ع)


امام نهم شیعیان حضرت جواد(ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت .
نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است . 
القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر 
می باشد .
مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن 
حضرت ثبت است .
امام محمد تقی(ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود .
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت .
مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . 
" از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، برامام گمارده باشد . رنجهای دایمیکه امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " .

ادامه مطلب ...

محمد در مکه

 

محمد در دوران نوجوانی در جنگ‌های فجار شرکت کرد؛ اگرچه گزارش‌ها در جزئیات نحوه شرکت او اختلاف نظر دارند.بنابر نقل قولی منسوب به محمد، او بعدها و پس از ظهور اسلام، اعلام کرد که از شرکت در این جنگ‌ها، که در ماه حرام رخ داده بود، پشیمان نیست. سن او در هنگام بروز این جنگ‌ها (که چندین سال طول کشید) ۱۴ تا ۲۸ سال بوده‌است. 

تأمین امنیت افراد در عربستان، معمولاً توسط عشیره و قبیله افراد صورت می‌گرفت. لذا با پایان جنگ، مکه برای افراد فاقد خانواده و قبیله، ناامن شد. بنابراین گروهی از جوانان قبایل ده‌گانه مکه درصدد برآمدند تا با ایجاد یک گروه از پاسبان‌های داوطلب، اجازه ندهند حق مظلومان توسط ظالمان پایمال شود. نام این نیروی داوطلب «حلف‌الفصول» بود و محمد از موسسان آن به شمار می‌رفت. محمد بعدها نیز همواره به این موضوع که در جوانی در چنین نیرویی عضویت داشته، افتخار می‌کرد.

محمد، گاه در حل اختلاف میان بزرگان شهر مداخله می‌کرد و راه‌کارهای عملی جهت حل‌وفصل اختلافات ارائه می‌کرده‌است.از سویی امانت‌داری و وفاداری نیز، از صفات بارز محمد پیش از اسلام بوده‌است. تا جایی که گاه او را «محمد امین» می‌خواندند. محمد که مدت‌ها بود دیگر سرمایه‌ای برای بازرگانی نداشت، از سوی برخی سرمایه‌داران مکه، از جمله خدیجه، استخدام شد تا به‌نیابت از آنان به تجارت بپردازد. ارتباط کاری و تجاری محمد ۲۵ ساله و خدیجه که زنی بیوه و صاحب دو فرزند بود، به ازدواج انجامید و محمد از این وصلت صاحب دو پسر (که در کودکی درگذشتند) و چهار دختر شد که بر اساس تمامی گزارش‌ها ازدواج موفقی بود.

عزاداری معصومین بر امام حسین(ع)

عزاداری و اقامه عزا و گریه کردن بر عزیزان از دست رفته، از جانب معصومین(ع) رایج بوده است، چنانکه حضرت فاطمه زهرا(س) به خاطر گریه شبانه روزی برای پدربزرگوارش، مورد اعتراض قرار گرفت و به ناچار بیت الاحزان را به وجود آورده، دست حسن و حسین(ع) را می گرفت و برای عزاداری و گریه به آنجا می رفت. ائمه اطهار(ع) نیز برای امام حسین(ع) عزاداری و سوگواری می کردند.

اما درباره چگونگی عزاداری آنها و این که آیا این عزاداری در ایام محرم بوده است یا خیر، لازم است در سیره ائمه معصومین(ع) و چگونگی سوگواری آنها تحقیق و بررسی لازم انجام گیرد. در این زمینه، سیره امام سجاد(ع) و امامان پس از او را به اجمال بررسی خواهیم کرد:

1.   عزاداری امام سجاد(ع): از آنجایی‌که حضرت امام زین العابدین(ع) هنگام شهادت پدربزگوارش، در کربلا حضور داشت و از عمق فاجعه آگاه و چگونگی شهادت آن عزیزان را مشاهده کرده بود؛ بنابراین بر اساس روایات معتبر، آن حضرت تمام عمر باقیمانده خویش را عزادار بود و بر شهدای کربلا گریه می کرد، چنانکه اگر غذایی را خدمت حضرت سجاد(ع) قرار می دادند، اشک از چشمان مبارکشان جاری می شد، تا جایی که گاه غلامی از او می پرسید: آیا حزن و اندوه شما تمام نمی شود؟ حضرت می فرمودند: وای بر تو همانا یعقوب(ع) دوازده فرزند داشت، یکی از آنها ناپدید شد و یعقوب از شدت اندوه چشمانش سفید(نابینا) شد، در حالی‌که فرزندش یوسف(ع) زنده بود. ولی من پدر، برادر، عمو و هفده نفر از اهل بیتم و تعدادی از یاران پدرم را دیدم که ذبح شده و به خون آغشته بودند؛ پس چگونه حزن و اندوهم تمام شود؟(1)

 در المجالس السنیه آمده است که امام صادق(ع) درباره جدش امام سجاد(ع) فرمود: او چهل سال بر پدرش گریه کرد، در حالی‌که روزها روزه می گرفت و شب ها شب زنده داری می کرد و هنگامی که زمان افطار فرا می رسید و یکی از غلامانش برای او غذا می آورد و عرض می کرد: ای مولای من! میل کنید؛ حضرت می فرمود: فرزند رسول خدا گرسنه شهید شد، فرزند رسول خدا تشنه شهید شد، و همین طور این کلام را تکرار و گریه می کرد تا این که غذا و آب با اشک چشمش مخلوط می شد و این وضعیت همچنان ادامه داشت تا این که خدای خویش را ملاقات کرد و به دیدار حق شتافت.(2)

2.   عزاداری امام باقر(ع): در کتاب "نهضه الحسین" (ص 152) آمده است با آمدن محرم، حزن و اندوه در اهل بیت نبوی(ع) ظاهر می گشت و آنان از شعرا می خواستند تا برای جدشان- امام حسین(ع)- مرثیه سرایی کنند.(3)

همچنین در کامل الزیارات ابن قولویه آمده است که امام باقر(ع) در روز عاشورا به سوگواری برای امام حسین(ع) امر فرموده، و در خانه خویش مجلس عزا اقامه می کرد و ... (4)

3.   عزاداری امام صادق(ع): در باره عزاداری امام صادق(ع) نیز روایات زیادی وارد شده است که از شاعران درخواست می نمود برای جدش مرثیه سرایی کنند و آنان را بر این امر مقدس تشویق می کرد و اهل بیت او از پس پرده به مرثیه سرایی شاعران گوش می دادند و گریه و ناله می کردند.(5)

4.   عزاداری امام موسی کاظم(ع): در این باره امام رضا(ع) می فرماید: هنگامی که محرم فرا می رسید، پدرم هرگز با حالت خنده و تبسم دیده نمی شد و ده روز اول محرم به همین شکل بود تا این که روز دهم و روز عاشورا فرا می رسید و این روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می فرمود: عاشورا روزی است که جدم حسین(ع) را شهید کردند.(6)

5.   عزاداری امام رضا(ع): دعبل خزایی می گوید: در ایام دهه محرم به محضر آقا و مولای خود، علی بن موسی(ع)، در مرو شرفیاب شدم و آن حضرت را در حالی که اصحابش دور او نشسته بودند، محزون یافتم. وقتی حضرت مرا دید فرمود: مرحبا بر تو دعبل! مرحبا بر کسی که با دست و زبانش ما را یاری می کند؛ سپس حضرت مرا در کنار خودش جای داد و فرمود: ای دعبل! دوست داری شعر بخوانی؛ زیرا این روزها ایام غم و اندوه بر ما اهل بیت و روز شادی دشمنان ما، به ویژه بنی امیه است؛ سپس برخاست و پرده ای بین ما و اهل بیتش زد و آنان را پشت پرده نشاند تا بر مصیبت جدش حسین(ع) گریه کنند؛ آن گاه رو به من کرد و فرمود: ای دعبل! مرثیه بخوان! تو یاور ما و مرثیه سرای ما هستی، تا زمانی که زنده ای.(7) در این هنگام دعبل مرثیه سرایی را آغاز کرد.(8)

6.   عزاداری در زمان چهار امام دیگر: در آن زمانها عزاداری گاه سیر صعودی و گاه سیر نزولی داشته است؛ مثلا در زمان امام جواد(ع)، تا حدی امکان عزاداری برای شیعیان فراهم بود و این حالت تا زمان معتصم ادامه داشت؛ اما پس از آن، سیر نزولی یافت و شیعه برای عزاداری و احیای شعائر حسینی در فشار بود.(9) در این دوران نیز عزاداری در ایام محرم نسبت به ماه ها و ایام دیگر بیشتر بود.

با توجه به بررسی سیره امامان معصوم(ع)، عزاداری سیدالشهدا در طول سال در مناسبت های ویژه برپا بود، ولی در ایام محرم، مجالس سوگواری هر روز برپا می شد و برخی از آنها، مانند امام سجاد(ع)، در ایام محرم سیاه پوش نیز بودند.(10)

 

پی نوشت:

(1) - تاریخ النیاحه علی الامام الشهید الحسین بن علی(ع)، السید صالح الشهرستانی، تحقیق و اعداد الشیخ نبیل رضا علوان، ص118، بیروت: دارالزهراء، چاپ اول، 1419قمری  و مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص166.

(2) - المجالس السنیه، سید محسن امین، بیروت: دارالتعارف، چاپ ششم، 1398قمری، ج1، ص155.

(3) - کامل الزیارات ابن قولویه قمی ، ص 111-114، تهران: چاپ صدوق، چاپ اول، سال 1375شمسی.

 (4) - ر ک: تاریخ النیاحه علی الامام الشهید الحسین بن علی(ع)، السید صالح الشهرستانی، تحقیق و اعداد الشیخ نبیل رضا علوان، ص120، و المجالس السنیه، ج5، ص123.

 (5) - تاریخ سیدالشهدا، عباس صفایی حائری، ص56، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، سال 1379شمسی و امالی صدوق، مجلسی، ص205.

 (6) - تاریخ النیاحه علی الامام الشهید الحسین بن علی(ع)، همان، ص132 و امالی صدوق، ج2، ص111.

(7) - بحارالانوار، ج40، ص257.

(8) -  بحارالانوار، ج40، ص157.

(9) -  بحارالانوار، ج40، ص136-137.

 (10) - سیاه پوش در سوگ ائمه نور، علی ابوالحسنی، منذر، ص127 و ص128، قم: مؤلف،چاپ اول، ساuل 1375شمسی و برای آگاهی بیشتر رجوع کنیدبه: مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص166  و امالی صدوق، مجلسی، ج6، ص205. 

نقش زنان در نهضت عاشورا

واقعه عاشورا گرچه حقیقتاً تلخ و جانسوز است اما در درون خود تابلوی زیبایی است از آزادگی و شناخت انسان‌ها و همچنین بزرگی مقام زن، دوشادوش زن و مرد را می‌توان به شکل کامل در حادثه کربلا مشاهده کرد.

مردان در صحنه نبرد جنگیدند به شهادت رسیدند و زنان پیام ایشان را شهر به شهر ابلاغ کردند و به اسیری رفتند.

نمی‌توان بدون تعمق این جمله را بر زبان جاری ساخت بی آنکه مفهوم عمیق‌اش را دریافت. وقتی مطرح می‌شود که  «کربلا می‌مرد اگر زینب نبود» در این کلام رازی نهفته است که نیاز به شناخت مکتب عظیم عاشورا دارد.

برای شیعیان عاشورا روز حزن و ماتم زمین و آسمان است. اما برای عاشورائیان (شیعیان آگاه بر مکتب عاشورا) عاشورا روز عمل است، روزی که هر آنچه در دین اسلام عنوان شده است در صحنه عمل اجرا می‌شود و شکل کاربردی می‌یابد. یکی از جریان‌های مؤثر در پیشرفت نهضت عاشوار حضور قوی و مؤثر زنان بود که به گونه‌ای قلم بطلان بر کج‌اندیشی‌های جامعه آن روزگار درباره زنان کشیده شد. در کربلا هر آنچه که مورد تقاضای یک زن است دیده می‌شود.

1- حق انتخاب  2- آزادی بیان و عقیده 3- آزادی عمل 4- حضور (آنچنان که خود می‌خواهند)

در کربلا زن و مقامش رنگ و بویی از ضعف و پژمردگی ندارد. زن ناآگاه در صحنه کربلا حضور ندارد، می‌داند کجاست و چه می‌خواهد و به کجا می‌رود، هر زنی که در آن صحنه حاضر است در معنی حقیقی کلام زن است مصمم و آگاه و صاحب آگاهی متفاوتی نسبت به سایر زنان جامانده از مکتب عاشورا است.

زن صرفاً موجودی نیست که به واسطه ضعف متکی بر مرد باشد بلکه با تفکرات خویش می‌تواند در مقام یک شریک زندگی، همسرش را از تردیدهای زندگی برهاند.

همسر زهیر بن قین نمونه‌ای عالی است از یک زن که با کلام به‌موقع خویش همسرش را به جانب امام حسین(علیه‌السلام) رهسپار نمود. آنگاه که زهیر مردد بود که در جواب فرستاده امام که او را به حضور می‌طلبید چه بگوید. همسرش دختر عمرو با ناراحتی به او گفت «سبحان الله! پسر پیغمبر تو را به حضور می‌طلبد و تو نمی‌روی؟!...»

همسر زهیر با درایت خویش و با اصرار در مجاب نمودن شوی خویش او را به حضور امام روانه ساخت.

در کربلا تابلوی دیگری نیز وجود دارد و آن تأثیر تربیت زنان بر مردان است که در روز عاشورا تربیت‌ شدگان در دامان مادرانی آگاه، پاسدار آنچه که آموخته بودند شدند و این امر بیانگر جامعه‌ساز بودن زنان است.

مادر وهب‌ بن جناح دانش‌آموخته مکتب اسلام فرزندش را در چنین مکتبی پرورش داد. روز عاشورا وهب به میدان رزم رفت و پس از نبردی مردانه به سوی مادر آمد و از او پرسید «آیا از من راضی نشدی؟!»

و مادر وهب در پاسخ گفت: از تو راضی و خشنود نمی‌شوم مگر آنکه در یاری حسین(ع) کشته شوی.

شاید نگاه ناآشنا با مکتب اسلام و عاشورا نتواند این رفتار را درک کند اما واقعیت چیز دیگری است. زنان فرزندانشان را پرورش می‌دهند که از ارزش‌ها دفاع نمایند و شجاعت و ایمان و شهادت را از بدو کودکی به کودکانشان می‌آموزند. واقعه عاشورا، مصیبتی بود برای اهل حرم و زنان کاروان، گر چه زنان را داغدار نموده بود و اینک به اسیری می‌رفتند اما به آن معنا نبود که به دلیل فشارهای روانی از خویشتن غافل شوند و خود را به دست مصائب بسپارند. متانت و وقار اسرا حاکی از تسلط ایشان به خویشتن است که در بحرانی‌ترین شرایط حافظ ارزش‌هایشان باشند. حمیدبن مسلم از راویان کربلا می‌گوید:

«در غارت خیمه‌ها می‌دیدم زنان و دختران حسین در ندادن روپوش‌های خود سخت پافشاری می‌کردند و نمی‌گذاشتند به‌سادگی چادر و معجرشان  را از سربربایند...» چنان این امر بر ایشان مهم است که در اولین فرصت از عمروبن‌سعد هیچ خواسته دیگری ندارند جز بازگرداندن چادر و روپو‌ش‌های به غارت‌رفته‌شان.

حفظ حجاب به عنوان یک ارزش اسلامی، زنان عاشورا را مأمور کرد تا رسالت خویش را در دفاع از حریم خویش به پایان برند.

جالب است که بدانیم جامعه آن روز با توجه به دعوت اسلام و ارزش‌گذاری عظیم‌ برای زنان همچنان زن را به مانند موجودی ضعیف و قابل ترحم مشاهده می‌کرد و زنان حرم امام حسین(ع) این تفکرات را به یکباره در هم شکستند و با قاطعیت و صلابت خویش حضور مقتدر زن در عرصه اجتماعی را به نمایش گذاشتند. به نوعی عصر عاشورا صحنه نمایش قدرت زنان بود. در جامعه‌ای که حتی مردانش از شرایط زمان ناآگاه بودند و جرأت بر زبان آوردن کوچکترین حقی را نداشتند حرم امام حسین با آگاهی خویش از اوضاع سیاسی و اجتماعی به مقابله با افکار نادان زمانه پرداخت، عزت نفسی که در سخت‌ترین لحظات از خاندان پیغمبر مشاهده شد. به راستی وجود چنان عزت نفسی است که می‌تواند میل سرکشی انسان را مهار سازد. آن هنگام که یکی از تماشاچیان کوفه دلش به حال اسرا به رحم آمد و مقداری طعام برایشان آورد کلثوم با اقتدار و کلامی محکم فرمود: ما از خانواده پیغمبر هستیم و صدقه شامل حال ما نمی‌شود و کودکان را دستور به بازگرداندن هر آنچه گرفته بودند، نمود و سپس فرمود: مردانتان مردان ما می‌کشند و زنانتان بر ما گریه می‌کنند. آن گاه ام‌کلثوم پیام خویش را ابلاغ می‌کند و از پشت پرده خطبه‌ای را برای مردم کوفه می‌خواند: «ای اهل کوفه وای به حال شما، چرا حسین را کوچک شمرده و او را کشتید و اموالش را به غارت بردید و زنان او را اسیر نمودید و آنگاه بر او گریه می‌کنید؟ وای بر شما! هلاکت و بدبختی بر شما !...»

و اما حضرت زینب اسوه صبر و مقاومت، تکمیل کننده قیام عاشورا و یگانه بانوی قهرمان کربلا در ارسال پیام عاشورا بود. وی که پاسدار ارزش‌های اسلام به شمار می‌آمد با وجود آنکه داغ‌ عزیزترین بندگان خدا را در دل داشت سربلند و با اقتدار در مواجهه با شهادت خاندانش برخورد نمود. آنگاه که در کنار پیکر مطهر امام حسین(علیه‌السلام) قرار می‌گیرد حضرت را قربانی اندکی در پیشگاه خداوند می‌داند و از خدای خویش می‌خواهد که پذیرای این قربانی باشد و در پاسخ یاوه‌گویان که به تمسخر از آن اسوه صبر و مقاومت پرسیدند چه می‌بینید؟ حضرت زینب حقیقتی را که نهفته در واقعه عاشورا است بیان می‌کند و به راحتی می‌گوید که: «چیزی نمی‌بینم جز زیبایی.» در نگاه حضرت زینب دفاع از ارزش‌ شهادت در راه خدا زیبایی است.

سخنرانی این بانوی بزرگوار در مجلس یزید ماهیت حکومت ظلم را آشکار ساخت و راه مبارزه را بر دیگران نمایان کرد: «هان ای یزید آیا گمان می‌کنی که چون زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را شهر تا شهر مانند اسیران کوچ دادی از منزلت ما کاستی و بر حشمت و کرامت خود افزودی و قرب خود را نزد حضرت یزدان به زیادت کردی... فراموش کردی فرمایش خدا را که فرموده البته گمان نکنند آنانکه کفر ورزیدند که مهلت دادن ما ایشان را بهتر است از برای ایشان. همانا مهلت دادیم ایشان را تا بر گناه خود بیفزایند و از برای ایشان است عذابی مهین. آیا از طریق عدالت است ای پسر آزادشدگان که زنان و کنیزان خود را در پس پرده‌ بداری و دختران رسول خدا را چون اسیران شهر به شهر بگردانی؟! همانا پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کردی... . بدون آنکه جرمی بر خود دانی... با چوبی که در دست داری به دندان‌های ابی‌عبدالله سید جوانان بهشت می‌زنی... ای یزید! قسم به خدا که نشکافتی مگر پوست خود را و نبریدی مگر گوشت خود را.... و کافی است ترا خداوند از جهت داوری... .

یزید در مقابل سخنان قاطع حضرت زینب خاموش مانده بود و حضرت زینب حقیقت ماجرا را که همانا استواری حکومت وی بر پایه‌‌های ظلم است آشکار ساخت. به راستی بانوی بزرگ اسلام وجدان‌های خفته و خموش را بیدار ساخت و روح مرده مقاومت را در مردم زنده نمود و ترسی را که بر جان مردم مستولی گردیده بود از میان برد و از آن پس است که ما شاهد قیام‌های مختلف علیه ظلم هستیم. زیرا اینک مردم الگویی برای حق‌گویی و حق‌طلبی یافته بودند.

حقیقتی ژرف است این کلام «کربلا می‌مرد اگر زینب نبود» و حضور زنان در به ثمر رسیدن این نهضت غیرقابل تردید می‌بواشد.